جدول جو
جدول جو

معنی فزون گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

فزون گشتن
(دِ سَ شُ دَ)
فزون آمدن. فزونی یافتن. زیاد شدن. بیشتر شدن:
گر آتش است چون که در این خرمن
هرگز فزون نگشت و نشد کمتر؟
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ حَ سَ)
بیش شدن. زیاد گردیدن. فزونی یافتن:
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا.
مولوی.
رجوع به افزون و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گِرِ تَ)
گرفتار شدن. اسیر شدن. پای بند گردیدن:
گر این سان بیک بلده گشتی زبون
که در پیش تخت تو ریزند خون.
(گرشاسب نامه ص 154).
آن مرغ که بود زیرکش نام
در دام بلای تو زبون گشت.
عطار.
، لاغر و نزار شدن. خسته و فرسوده گشتن:
چو می تان بشادی شود رهنمون
بخسبید تا تن نگردد زبون.
فردوسی.
، مقهور شدن. مغلوب گشتن. خوار گردیدن:
همه روم تا خاور و هند و چین
زبون گشت گرشاسب را روز کین.
(گرشاسب نامه ص 328).
نیست از مردی عروس دهر را گشتن زبون
زن که خائن بود بر شوهر بمعنی شوهر است.
جامی.
، خوار شدن. ذلیل گردیدن:
چنان خوار گشتیم و زار و زبون
که یک تن سوی ما گرایدبخون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دیدن فزون شدن درخواب، فزونی که خیر و صلاح بود، به تاویل نیک بود و فزونی که شر و فساد بود بد است. محمد بن سیرین
دیدن فزون شدن درخواب، فزونی که خیر و صلاح بود، به تاویل نیک بود و فزونی که شر و فساد بود بد است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب